لغت بسیار معمول و متداولیست در قزوین، و آن سی وسه دانه گندم پخته است به نخ کشیده که از گردن کودک یا سقف گاهوارۀ او می آویزند تا طفل آن را با دندان، کشیدن یا خاییدن تواند. (از یادداشت مؤلف)
لغت بسیار معمول و متداولیست در قزوین، و آن سی وسه دانه گندم پخته است به نخ کشیده که از گردن کودک یا سقف گاهوارۀ او می آویزند تا طفل آن را با دندان، کشیدن یا خاییدن تواند. (از یادداشت مؤلف)
شکننده دندان. که دندان را بشکند و خرد کند. (یادداشت مؤلف) : وگر کم همه خرد کردی دهن به سیصدمنی مشت دندان شکن. اسدی. ، قاطع. بی تردید و تزلزل. بدون باری به هر جهت و لیت و لعل: گر نگردد طعنۀ سنگین دلی دندان شکن می توان خون خود از لبهای او آسان گرفت. صائب (از آنندراج). - جواب دندان شکن، مفحم. جوابی سخت تند و خشن و مخالفت آمیز. پاسخ مخالف مستدل. (یادداشت مؤلف)
شکننده دندان. که دندان را بشکند و خرد کند. (یادداشت مؤلف) : وگر کم همه خرد کردی دهن به سیصدمنی مشت دندان شکن. اسدی. ، قاطع. بی تردید و تزلزل. بدون باری به هر جهت و لیت و لعل: گر نگردد طعنۀ سنگین دلی دندان شکن می توان خون خود از لبهای او آسان گرفت. صائب (از آنندراج). - جواب دندان شکن، مفحم. جوابی سخت تند و خشن و مخالفت آمیز. پاسخ مخالف مستدل. (یادداشت مؤلف)
دندانه. (یادداشت مؤلف) : و علی الغلق مفتاح معلق طوله سبعه اذرع له اربعهعشر دندانکه اکبر من دستج الهاون. (معجم البلدان، در کلمه سد یأجوج و مأجوج). رجوع به دندانه شود
دندانه. (یادداشت مؤلف) : و علی الغلق مفتاح معلق طوله سبعه اذرع له اربعهعشر دندانکه اکبر من دستج الهاون. (معجم البلدان، در کلمه سد یأجوج و مأجوج). رجوع به دندانه شود